شعر و متن ادبی




"به همسرم"


رباعی " خورشیدک من "


ای  عشق  عمیق  جاری ات  در  خونم


ای  برکت   شعر های    نا مو ز و نم


خوابت نبرد ··· نخواب   خورشیدک من


این  صبح  قشنگ   را   به  تو  مدیونم


(تهمتن غلامی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۹:۳۱
تهمتن غلامی

متن ادبی سیاسی " سیاهچاله "

من حقوق نخوندم اما می دونم خیلی ها حقوقشون زیر خط فقره و بعضیا خوب داره حقشون پایمال پا گنده ها میشه

من مهندسی نخوندم اما می دونم که چقدر معماری و نقشه خیلی ها واسه بی خانمان کردن ماها قشنگ و دقیقه

من پزشکی نخوندم اما می دونم چه چیزی بهمون تجویز کردن که تبدیل به یه جامعه ی بیمار شدیم ، می دونم که ریشه مریضی ها خود داروهاست

من حسابداری نخوندم اما می دونم که حساب بانکی خیلی ها به چه توانی رو به افزایشه ، می دونم که به حساب ما هم خوب داره رسیده میشه

من نجوم نخوندم اما می دونم هجوم بدبیاری هامون بخاطر سیاهچاله هایی بوده که ما یه روزی ستاره فرض شون کرده بودیم


تهمتن غلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۹
تهمتن غلامی

غزلی از دفتر بداهه ها

تقدیم به همسرم با عشق

" در زیر ابر روسری هایت "

 

بر روسری هایت هزاران حرف مکتوب است

در زیر ابر روسری هایت هوا خوب است

 

نخ می دهد تا ابر··· مه سر ریز خواهد شد

امشب خیال ابرها بدجور مرطوب است

 

زیبای مو ابریشمی ، در برق موهایت

شبها پر از پروانه های شمع آشوب است

 

باد ابرها را برد ··· یعنی روسریت افتاد

تصویر شعرم بعد ازاین بسیار مطلوب است

 

تا سمت مویت پر کشید انگشتهای من

اخمی زدی و··· ابرویت شمشیر از روبست

 

-شمشیر از رو بست و ··· دستم را پس آوردم

یعنی بر انگشتان من احساس سرکوب است

 

مریم ترین شعرها من مو به مو دردم

پس شانه ات کو ? که دل من سخت مغلوب است

 

از مریمی هایت دمیدی در من و دیدی ?

حالا مسیح کوچک عشق تو مصلوب
است


☆☆

هر روسری را سر کنی از دور معلوم است

بر سطر سطرش دوستت دارم طلاکوب است

 

تهمتن غلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۴۱
تهمتن غلامی

تهمتن غلامی

غزلی از دفتر بداهه ها


" تاولها "


بس که ﺍﺯ ﺗﺎﻭﻝ ﺗﻮ ﺧﻮﻥ ﺷﺴﺘﻢ ، ﺩﺳﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻦ ﭼﺮﻭﮐﯿﺪﻩ


من  همانم  همان  ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺳﺖ ، ﭘﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯿﺖ ﺟﻨﮕﯿﺪﻩ



آنکه آتش گرفت و روحش را   ، ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ ﺳﻮﺧﺖ


ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﻭﯾﺎﺵ ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﺷﺪ ، ﺗﺎﻭﻝ ﺩﺳﺘﻬﺎﺵ ﺗﺮﮐﯿﺪﻩ



ﺗﺎ ﮐﺠﺎ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﻭ ﺗﺎﻭﻝ ﺭﺍ ، ﺑﺎ ﺑﺘﺎﺩﯾﻦ ﭘﺎﻧﺴﻤﺎﻥ ﺑﮑﻨﻢ


ﻣﻦ همانم  ﻫﻤﺎن که ﺑﺎ ... ﻗﻠﺒﺶ ، ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ



ﺗﺸﮏ ﻭ ﻣﻠﺤﻔﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﻭ ... ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻭ ...


ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻭ ... ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ



ﺭﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺴﻤﻮﻣﺖ ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﻬﺎ


ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﻮﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ، ﻧﻔﺲ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﻧﺒﻮﯾﯿﺪﻩ



ﭼﺎﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺍﺳﺖ ، ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ


ﺩﺧﺘﺮﺕ " ﺯﯾﻨﺒﺖ " ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺑﺪ ، ﺗﺎ ﮔﻠﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻮﺳﯿﺪﻩ


[][][][][]


ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻬﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ، ﺳﻔﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻧﺎﺭﻧﺠﮏ


ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﯾﺶ ﻭ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻡ ، ﺍﺯ " ﺣﺴﯿﻨﺖ " ﺷﻬﯿﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ


  <><><><>

ﺗﻬﻤﺘﻦ ﻏﻼمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۸
تهمتن غلامی


" تک بیت ناب "


" کفر دین "




توبه  کن  از  کفر  دینی  که  مرا  سهمت  نکرد

کعبه ی مقصود  من  دیگر  مسلمانی بس است




تهمتن غلامی



  " کفر  دین "  =  پارادوکس


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۷:۰۰
تهمتن غلامی

تهمتن غلامی

غزلی از دفتر بداهه ها

" چشم برمودایی "





ﭼﮏ ﭼﮏ ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﺷﻌﺮ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ، ﺳﻘﻒ ﺍﯾﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥ  ﭼﻪ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ


ﻣﺎﻩ ﺑﺎﻧﻮ ، ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ ··· ﺩﻧﯿﺎ ، ﺍﺭﺯﺷﺶ ﻗﺪﺭ ﯾﮏ ﭘَــــــــــــــﺮِ ﮐﺎﻩ ﺍﺳﺖ




ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺨﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﺎﮔﺎﻩ ، ﺗُﻮﻣـــﻮﺭ ﺩﺭﺩ ، ﺭﯾﺸﻪ ﮐﻦ  ﺑﺸــﻮﺩ

ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺨﻨﺪ ··· ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ، ﺑﻐﺾ ﻫﻤﺒﺴﺘﺮ  ﮔﻠﻮﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ



ﺭﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻢ ﺑﺮﻣﻮﺩﺍﯾﯽ ﺭﺍ ، ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻮﺡ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ


ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﭘﺮ ﻣﻮﺟﺖ ، ﮐﺸﺘﯽ ﻧﻮﺡ ﻧﯿﺰ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺍﺳﺖ



ﭘﺸﺖ این ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﺁﺳـــــــﻤﺎﻥ ﮔﺮﻡ  ﺑﺎﺭﺵ ﻧﻮﺭ ﺍﺳﺖ


ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻧﺰﻥ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ، ﺷﮑﻞ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺍﺳﺖ



ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺐ ﻫﻨـــــــــــﻮﺯﺕ ﺭﺍ ، ﺭﻧﮓ ﻟﯿـــــــــﻤﻮﯾﯽ ﺑﻠﻮﺯﺕ ﺭﺍ


ﮔﻮﻧﻪ ﯼ ﺳﺮﺥ ﺷﺮﻡ ﺳﻮﺯﺕ ﺭﺍ ، ﺁﻩ ····ﺍﯾﻨﺠﺎﯼ ﺷﻌﺮ  ﺟﺎﻧﮑﺎﻩ ﺍﺳﺖ -

.

- ﻫﻤﻘﺪﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﻗﺪﻣﯽ ، ﺳﻤﺖ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻫــــــــــﯿﭻ


ﻫﻤـــــــﻘﺪﻡ ﺑﺎﺷﻤﺖ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ؛ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺑﻬــــﺘﺮﯾﻦ ﻗﺪﻣــــــﮕﺎﻩ ﺍﺳﺖ


<><><>

<><><>


ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ، ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺩﺭ

ﮐﺠـــــــــــــﺍﯼ ﺗﻘــــــــــــﻮﯾﻢ ﺍﺳﺖ


ﻣﻦ ﭘُﺮﻡ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﯼ " ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ" ، ﺯﺍﺩ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﭼﻨﺪﻣﯿﻦ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ ؟؟؟ !!!!


تهمتن غلامی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۵:۱۰
تهمتن غلامی

تهمتن غلامی

غزلی از دفتر بداهه ها

* کتابخانه *


دلتنگ  شعرهای من هرگاه  می شوی


 تا   انتهای  قافیه   همراه   می شوی


کنج   کتابخانه   تو  را   دید  می زدم

دیدم  چقدر  ساده و دلخواه می شوی


مغزم  دوباره  هنگ  نمود از خیال  تو

کی از  خیال  عشق  من  آگاه می شوی؟!


یک  چند  میز  فاصله    افتاده   بینمان

یک  چند میز فاصله ··· کوتاه  می شوی؟!


مثل  کتاب  شعر  ورق  می خورد  دلم

داری  غزل  غزل  غم  جانکاه  می شوی


دنیا   کتابخانه ی  هفت  آسمان شده است

وقتی  که  پا  به ماه ترین  ماه می شوی


 از بس که پای  مقنعه ات  شعر  سوختم

درگیر    سوزناکترین    آه     می شوی


آنقدر  نازکی به تن ات  دست برده است

گاهی  سبک تر از پر  یک  کاه می شوی


آنسوی  میز   فاصله ها  اخم   می کنی

ای  اولین  فرشته  که  گمراه  می شوی


خوانا  نوشتم  این غزل و  دادمش  به تو

 آیا   شبی   خیال  مرا   ماه   می شوی؟



ای  بهتر از  هوای  غزل   با خیال  من

بعد ازکتابخانه ؛ 
                     که  همراه  می شوی؟؟


با  پوزخند خواندی  و  قلبم  مچاله  شد

تقصیر کیست ؟؟ اینهمه بدخواه می شوی


هر چه کتاب  شعر جهان  است  سهم  تو

دلتنگ  شعرهای  من  هرگاه  می شوی


تهمتن غلامی - 95/02/22
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۷ ، ۱۱:۲۵
تهمتن غلامی

♡تقدیم به همسرم با عشق♡

از دفتر بداهه ها


شاعر باران


در مسیر  خانه ات  ··· باران نمی دانم چرا -

-تند می بارد ، بگو  بانوی بارانم ··· چرا؟-


- رودخانه  رودخانه   جاری ام  تا پای تو

زیر پایت  گل  نشد  هرگز  برویانم  چرا؟؟


دستهایم سست ، پایم سست ، قلبم سست تر

پیش  پایت  ریخته  برگ   درختانم    چرا ؟!


آمدم سمتت ، دو پا هم قرض کردم ، نازنین-

- پا  ندادی  هیچ  بر  رویای  ویرانم  چرا؟!


کفش های من گل آلود خیال  کوچه هاست

در مسیر تو ··· عزیزم ، سیرم از جانم ···چرا؟؟!!


دوستت دارم  ولی هرگز برایت  شعر شعر

از کتاب دوستت دارم نمی خوانم  چرا ؟؟


عطر نارنج  از تمام  کوچه  بالا رفته است

عشق من دامن  زدی بر روی  ایمانم  چرا؟؟


پله  پله  آمدی  پایین   به  استقبال   من

ریختی  یک  عمر آتش در  نیستانم  چرا ؟؟


زیر باران  گریه ات  می گیرد و خط می کشی

با  مداد  آبی ات  بر  روی  چشمانم  چرا؟؟


¤¤¤

¤¤¤

چتر من  بسته است ، حتی لحظه ی باریدنت

شاعر بارانم و ··· باران نمی دانم ··· چرا ؟ -


- تند می بارد همیشه تند ··· وقت رفتن است

         بعد تو  خیلی شبیه  گریه می مانم ··· چرا ؟؟!!···      


                              ( تهمتن غلامی )                             

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۴:۱۷
تهمتن غلامی

دلم سر می خورد  از  استکان  چایی ات گاهی

نپرس از من ، که آیا بوسه جای قند ··· می خواهی؟؟؟


خیال مبلمان  پرت  خیال بوسه بازی هاست

بیا ··· ای آنکه لبهای  مرا تا بوسه ، همراهی


به  شیرین  بازی    بالا  بلندی های  لبهایت 

چه مشغولم ··· که منعم  کرده اند از هر چه  کوتاهی


کشیدم  دست بر پیراهنت ، روحم  معطر  شد

کشیدی نازک  و کشدار  و ناز آلوده تر ··· آهی


"رخ" ات را  پیش  آوردی ، "دو خانه" ··· سمت چشمانم

چه می دانستم  آخر "مات"  خواهد  شد چنین  "شاهی"


خدا  از حبه  قند  کوچک  لبهات  سهمم کرد

خدا  هم  دوست  می دارد  تو  را حوای  گمراهی


¤¤¤

تو  را  با  چای  و شعر و بوسه  می آمیزم و آخر

مرا  از  یاد خواهد  برد ··· حتی کاغذ   کاهی


تهمتن غلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۱:۱۱
تهمتن غلامی

*سقف سفالی *


ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﺟﻨﮕﻞ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺷﺎﻟﯽ ﺍﻡ
ﺩﻟﺘﻨﮓ  ﺁﻥ  ﻫﻮﺍﯼ  ﻋﺒﻮﺱ  ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺍﻡ


ﻣﺜﻞ ﺳﭙﯿﺪ ﺭﻭﺩ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺳﭙﯿﺪ ﺑﻮﺩ
ﭘﺎﯾﺎﻥ  ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ  ﻗﻠﺒﯽ  ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺍﻡ


ﻋﻤﺮﯼ ﺯﺑﺎﻧﺰﺩ ﺧﺰﺭ ﻣﻮﺝ ﺧﯿﺰﻡ ﻭ ···
ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺧﺸﮏ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺍﻡ


ﻣﻦ ﺑﺎﻍ ﭼﺎﯼ ﻧﻮﺭﺱ ﻫﺮ ﮐﻮﻫﭙﺎﯾﻪ ﺍﻡ
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺵ ﺍﺣﺘﻤﺎﻟﯽ ﺍﻡ


ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻟﺒﺮﺯ ﭘﺎ ﻧﻬﻢ
ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﺴﺖ ﺑﺮﺍﯾﻦ ﺳﻨﮓ ﺑﺎﻟﯽ ﺍﻡ؟؟


ﺗﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ، ﺧﺰﻩ ها سبز می شوند
ﺍﺯ  ﻧﺎﻭﺩﺍﻥ  ﮐﻮﭼﮏ  ﺳﻘﻒ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺍﻡ


ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﻣﻪ ﺯﺩﻩ ﯼ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﮎ   ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ    ﭘﺮﺗﻘﺎﻟﯽ ﺍﻡ


ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ، ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﻣﻦ  ﻧﻮﺭﺱ  ﺧﯿﺎﻝ ﺗﻮ ﻭ  ﻣﯿﻮﻩ ﮐﺎﻟﯽ ﺍﻡ


ﺍﺯ ﻟﻨﮕﺮﻭﺩ ﺑﻮﺩ ··· ﮐﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ
ﺟﺎﺭﯼ ﺳﺖ ، ﺯﯾﺮ ﺁﻥ " ﭘﻞ ﺧﺸﺘﯽ " ﭼﮕﺎﻟﯽ ﺍﻡ


ﺗﻬﻤﺘﻦ ﻏﻼﻣﯽ


ﭘﻞ ﺧﺸﺘﯽ -- > ﻧﺎﻡ ﭘﻠﯽ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ، ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺭ ﻣﺮﮐﺰﺷﻬﺮﻟﻨﮕﺮﻭﺩ ‏( ﺷﻬﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ‏)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۰۷:۰۲
تهمتن غلامی