شعر و متن ادبی

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

متن ادبی سیاسی " سیاهچاله "

من حقوق نخوندم اما می دونم خیلی ها حقوقشون زیر خط فقره و بعضیا خوب داره حقشون پایمال پا گنده ها میشه

من مهندسی نخوندم اما می دونم که چقدر معماری و نقشه خیلی ها واسه بی خانمان کردن ماها قشنگ و دقیقه

من پزشکی نخوندم اما می دونم چه چیزی بهمون تجویز کردن که تبدیل به یه جامعه ی بیمار شدیم ، می دونم که ریشه مریضی ها خود داروهاست

من حسابداری نخوندم اما می دونم که حساب بانکی خیلی ها به چه توانی رو به افزایشه ، می دونم که به حساب ما هم خوب داره رسیده میشه

من نجوم نخوندم اما می دونم هجوم بدبیاری هامون بخاطر سیاهچاله هایی بوده که ما یه روزی ستاره فرض شون کرده بودیم


تهمتن غلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۹
تهمتن غلامی

غزلی از دفتر بداهه ها

تقدیم به همسرم با عشق

" در زیر ابر روسری هایت "

 

بر روسری هایت هزاران حرف مکتوب است

در زیر ابر روسری هایت هوا خوب است

 

نخ می دهد تا ابر··· مه سر ریز خواهد شد

امشب خیال ابرها بدجور مرطوب است

 

زیبای مو ابریشمی ، در برق موهایت

شبها پر از پروانه های شمع آشوب است

 

باد ابرها را برد ··· یعنی روسریت افتاد

تصویر شعرم بعد ازاین بسیار مطلوب است

 

تا سمت مویت پر کشید انگشتهای من

اخمی زدی و··· ابرویت شمشیر از روبست

 

-شمشیر از رو بست و ··· دستم را پس آوردم

یعنی بر انگشتان من احساس سرکوب است

 

مریم ترین شعرها من مو به مو دردم

پس شانه ات کو ? که دل من سخت مغلوب است

 

از مریمی هایت دمیدی در من و دیدی ?

حالا مسیح کوچک عشق تو مصلوب
است


☆☆

هر روسری را سر کنی از دور معلوم است

بر سطر سطرش دوستت دارم طلاکوب است

 

تهمتن غلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۷ ، ۰۹:۴۱
تهمتن غلامی

تهمتن غلامی

غزلی از دفتر بداهه ها


" تاولها "


بس که ﺍﺯ ﺗﺎﻭﻝ ﺗﻮ ﺧﻮﻥ ﺷﺴﺘﻢ ، ﺩﺳﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻦ ﭼﺮﻭﮐﯿﺪﻩ


من  همانم  همان  ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺳﺖ ، ﭘﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯿﺖ ﺟﻨﮕﯿﺪﻩ



آنکه آتش گرفت و روحش را   ، ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ ﺳﻮﺧﺖ


ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﻭﯾﺎﺵ ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﺷﺪ ، ﺗﺎﻭﻝ ﺩﺳﺘﻬﺎﺵ ﺗﺮﮐﯿﺪﻩ



ﺗﺎ ﮐﺠﺎ ﺯﺧﻤﻬﺎ ﻭ ﺗﺎﻭﻝ ﺭﺍ ، ﺑﺎ ﺑﺘﺎﺩﯾﻦ ﭘﺎﻧﺴﻤﺎﻥ ﺑﮑﻨﻢ


ﻣﻦ همانم  ﻫﻤﺎن که ﺑﺎ ... ﻗﻠﺒﺶ ، ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ



ﺗﺸﮏ ﻭ ﻣﻠﺤﻔﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﻥ ﻭ ... ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻭ ...


ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻭ ... ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ



ﺭﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺴﻤﻮﻣﺖ ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﻬﺎ


ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﻮﯼ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ، ﻧﻔﺲ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﻧﺒﻮﯾﯿﺪﻩ



ﭼﺎﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺍﺳﺖ ، ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ


ﺩﺧﺘﺮﺕ " ﺯﯾﻨﺒﺖ " ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺑﺪ ، ﺗﺎ ﮔﻠﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻮﺳﯿﺪﻩ


[][][][][]


ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻬﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ، ﺳﻔﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻧﺎﺭﻧﺠﮏ


ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﯾﺶ ﻭ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻡ ، ﺍﺯ " ﺣﺴﯿﻨﺖ " ﺷﻬﯿﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ


  <><><><>

ﺗﻬﻤﺘﻦ ﻏﻼمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۸
تهمتن غلامی